طود علم و تحقیق «استاد الکل فى الکل» علامه مولى مهدى یا محمدمهدى بن ابىذر بن حاج محمد نراقى (قدس سره) یکى از نوابغ دهر و جامع کلیه فنون علوم، و در هر فن مرد یک فن، و دایرهالمعارفى ناطق، و کتابخانه بزرگى زنده و متحرک بود.
بىشک آن جناب در تبحر و تمهر به جمیع علوم عقلى و نقلى حتى در ادبیات و ریاضیات عالیه، در عداد طراز اول از اکابر علماى اسلام، و در اتصاف به فضایل اخلاقى و ملکات ملکوتى از نوادر روزگار است.
حضرتش صاحب تصانیف فائقه و تألیفات لائقه در علوم گوناگون است. در کاشان و اصفهان و عتبات عالیه عراق در نزد اعاظمى چون ملا اسماعیل خواجویى و ملامحمد جعفر بیدگلى و آقامحمد باقر وحید بهبهانى و دیگران کسب معارف کرده است و از کسانى است که در ذکر فضایل تثنى الیهم الخناصر.
در آغاز چند کتاب از مصنفات آن جناب دیدهایم که خود را مهدى بن ابىذر نراقى نامیده است، ولى نجل جلیل او مرحوم مولى احمد نراقى صاحب «مستند الشیعه» او را به نام محمدمهدى خوانده است، چنانکه در اول «خزائن» گوید: «و بعد یقول المحتاج الى عفو ربه الباقى احمدبن محمد مهدى النراقى». هم چنین است در اول «عوائد» و «سیف الامه و معراج السعاده» و غیر آن. لکن در ابتداى «مستند الشیعه» چاپ سنگى که همین یک چاپ شده است، چنین آمده است: «وبعد یقول المحتاج الى عفو ربه الباقى احمدبن محمدبن مهدى بن ابىذر النراقى»، که به یقین «ابن» دوم از اشتباه قلم ناسخ است.
دو عالم بزرگ ناشناخته
«علامه محقق ملامهدى نراقى» را «نراقى اول» و خلف صالحش «ملا احمد فاضل نراقى» را «نراقى ثانى» گویند و از هر دو به «نراقیان» تعبیر مىشود، و مثل صاحب جواهر از مولى مهدى نراقى به فاضل نراقى تعبیر مىکند. قتى در محضر مبارک حضرت استاد علامه طباطبایى صاحب «تفسیر المیزان» تشرف داشتم و از نراقیان سخن به میان آمد، فرمودند: نراقیان هر دو از علماى بزرگ اسلام و ناشناختهاند.
ملا احمد نراقى در «مستند» از پدرش آراى فقهى بسیارى نقل مىنماید و بدان استناد مىجوید و اعتماد مىکند؛ مثلا در آخر قبله آن گوید: «لو اختلف المجتهدون فى القبله فالمشهور عدم جواز ایتمام بعضهم بعضا مع توجه کل منهم الى ما اجتهده لاعتقاد کل بطلان صلوه الاخر، و قیل بالصحه و اختاره والدى(ره) فى مد و هو الاصح لمنع اعتقاد کل بطلان صلوه الاخر بل یعتقد صحتها له و ان اعتقد خطائه فى القبله و هو غیر مؤثر فى البطلان لعمومات جواز الاقتداء بمن یصح صلوته.»
کلمه «مد» در عبارت «مستند» اشاره به کتاب «معتمد» نراقى اول است. عمده تحصیلات فاضل نراقى یعنى ملااحمد در نزد پدرش ملامهدى نراقى بوده است و برخى از تألیفات ملااحمد به مضمون: «الولد سر أبیه» به اقتضاى پدرش ملامهدى نراقى است. مثلا پدر در فقه «معتمد» مىنویسد و پسر «مستند». پدر «تجرید الاصول» در علم اصول مىنویسد وپسر شرحى مبسوط بر آن را در هفت مجلد مىنویسد. (۱) پدر در علم اخلاق «جامع السعادات» به عربى مىنویسد و پسر «معراج السعاده» ترجمه آن را به فارسى با بعضى از زیادات. پدر دیوان اشعار به نام «طائر قدسى» دارد و پسر به نام «طاقدیس». پدر «مشکلات العلوم» مىنویسد و پسر «خزائن» و آن را تابع «مشکلات» قرار داده است به بیانى که در اول «خزائن» ذکر کرده است. این دو کتاب (مشکلات و خزائن) هر یک چون «کشکول» علامه شیخ بهائى، سفینهاى حامل مثقلات از مطالب متنوعه و امتعه ممتعه در هر باباند. «مشکلات» امتن از «خزائن» و «خزائن» املح از آن است.
این جانب حسن حسنزاده آملى «خزائن» را یک دوره تصحیح نموده است و بر آن مقدمه و تعلیقاتى نواشته است که در سنه هزار و سیصد و هشتاد هجرى قمرى یعنى بیست و سه سال پیش از این در تهران به طبع رسیده، و در رساله مشکلات نیز تا حدى کار کرده و زحمت کشیده است. امید است که آن نیز با تصحیح کامل و تعلیقاتى در حل مشکلات مطبوع گردد.
نظریات صاحبان تراجم درباره علامه نراقى
کلمات بعضى از صاحبان تراجم و تذکرهها را به اجمال و اختصار در معرفى آن جناب نقل مىنمائیم :
صاحب روضات فرماید: (۲)
«العالم البارع والفاضل الجامع قدوه خیل اهل العلم بفهمه الاشراقى مولانا مهدى بن ابىذر الکاشانى النراقى از ارکان علماى متأخرین ما و از اعیان فضلاى متبحرین ما است. در اکثر فنون علم و کمال صاحب تصنیف است، در فقه و حکمت و اصول و اعداد و اشکال مسلم بوده است .»
آن گاه کتابهایى از مصنفات وى را برشمرد و بعد از آن گفت:
«ولد اجل افضل امجد او، مولى احمد نراقى نبذى، از مراتب کمالاتش را در اجازهاى که به بعضى از اعاظم معاصرینش نوشته است، اشارت نموده است و آن اجازه به خط مبارکش در نزد ما موجود است که سلسله مشایخ اجازه روایى خود را با القاب حاکى از مقامات علمى و عملى آنان نام برده است که مشایخ اجازه روایى والد او نراقى اول نیز دانسته مىشود، به این صورت:
منها ما أخبرنى به قراءه و سماعا و اجازه والدى واستادى ومن الیه فى جمیع العلوم العقلیه و النقلیه استنادى کشاف قواعد الاسلام و حلال معاقد الأحکام، ترجمان الحکماء و المتألهین و لسان الفقهاء و المتکلمین الامام الهمام و البحر القمقام، الیم الزاخر و السحاب الماطر، الراقى فى نفائس الفنون الى أعلى المراقى مولانا محمدمهدى بن ابىذر النراقى مولدا، والکاشانى مسکنا، و النجفى التجاء ومدفنا قدس الله سبحانه فسیح تربته و أسکنه بحبوحه جنته عن مشایخه الفضلاء النبلاء العظماء:
اولهم: العلامه، الثانى: مولانا محمدباقر البهبهانى، و ثانیهم: المحدث الفاضل والفقیه الکامل الشیخ یوسف بن احمدبن ابراهیم البحرانى، و ثالثهم: النحرر المحقق و الفقیه الجامع المدقق محمدبن محمدزمان الکاشانى و رابعهم: الفقیه الورع الاوحدى الشیخ محمدمهدى بن الشیخ بهاءالدین الفتونى العاملى و خامسهم: اعجوبه الزمان العالم الربانى مولانا محمد اسماعیل بن محمدحسین المازندرانى وسادسهم: العالم المؤید جامع المعقول و المنقول مولانا محمدمهدى الهرندى.»
بعد از آن، صاحب «روضات» گوید که: مراد از محمد اسماعیل مازندرانى، مولینا اسماعیل خواجویى است. و دیگر این گفته است از کسانى که در بعضى از مراتب معقول در محضر مولى مهدى نراقى قرائت کردهاند صاحب مطالع الانوار و تحفه الابرار و دیگر صاحب اشارات و منهاج است.
مرحوم محمد معصوم شیرازى در «طرائق الحقائق» فرماید: (العلامه النراقى مولانا محمدمهدى طاب ثراه از افاضل حکماى مجتهدین متأخرین است، احوالات آن جناب و کتب مصنفه حضرتش در رجال علما مشروح است.»
مرحوم حاج زین العابدین شیروانى در «بستان السیاحه» گوید:
«نراق بر وزن عراق قریهاى است قصبه مانند و محلى است خاطر پسند از توابع کاشان در دامن کوه اتفاق افتاده، سه طرفش فى الجمله گرفته و سمت مغربش به غایت گشاده است و مردمش شیعى مذهب و مولانا مهدى صاحب تصانیف مفیده از آنجا بوده است.» مرحوم ملا حبیب الله کاشانى در «لباب الالقاب فى القاب الاطیاب» فرماید:
«عارج به اعلى المراقى حاج ملامهدى بن ابىذر بن حاج محمد نراقى، عالمى عیلوم و محققى مدقق و استاد الکل فى الکل و جامع جمیع علوم عقلیه و ماهر حاذق در علوم شرعیه بود.»
کاشف اسرار دقایقى بود که قبل از وى بر آنها اطلاع حاصل نکردهاند، و مبین قواعد حقایقى بود که جز وى، آنها را پیش نیاوردهاند. اگر کسى او را بحرالعلوم حقیقى بگوید، مجاز نگفته است بلکه به حقیقت سخن گفته است. و اگر قائلى وى را علامه خواند استحقاق ملامت ندارد. بعضى از افاضل، وى را خاتم الحکما و المجتهدین لقب دادهاند و این لقبى است که در جاى خود قرار گرفته است.
استادان علامه نراقى
در ریاضیات و حکمت سى سال در اصفهان در محضر ملااسماعیل خواجویى تلمذ کرده است و در شرعیات، مدتى مدید در نزد وحید بهبهانى.
حکایات مشقات آن جناب در تحصیل و تحمل فقر و فاقه و صبر بر حوادث و نوائب روزگار و ریاضتها و عبادات او مشهور است.
به خط فرزند وى مولى احمد نراقى خواندهام که: «عمده تحصیل پدرش ملا محمد مهدى نراقى در اصفهان در نزد مشایخ بزرگ ملااسماعیل خواجویى و حاج شیخ محمد و مولانا مهدى هرندى و میرزا نصر بوده است و قسمتى از حدیث را در نزد شیخ اجل شیخ یوسف صاحب حدائق قرائت کرده است، و صاحب حدائق و آقا محمدباقر بهبهانى از مشایخ اجازه و قرائت او هستند».
و سپس مصنفات وى را به خط فرزند یاد شدهاش فاضل نراقى نام برده و بعد از آن گفته است :
«وفات او در سنه هزار و دویست و نه هجرى بوده است و به خط فرزندش فاضل نراقى دیدهام که فرمود که عمر شریف آن جناب تقریبا شصت سال بوده است و تربت او در نجف اشرف است».
مرحوم مدرس تبریزى در ریحانه فرماید:
«حاج ملا مهدى یا محمد مهدى بن ابىذر نراقى الولاده، کاشانى المسکن، نجفى المدفن، از فحول فقهاى امامیه و متبحرین علماى اثنا عشریه مىباشد که فقیه، اصولى، حکیم، متکلم، اعدادى، اخلاقى، جامع علوم عقلیه و نقلیه بوده، و در کلمات بعضى از اجله به خاتم المجتهدین و لسان الفقها و المتکلمین و ترجمان الحکما و المتألهین و نظایر اینها موصوف است. در حساب و هندسه و ریاضى و هیئت و علوم ادبیه، خصوصا معانى و بیان ید طولانى داشت. سى سال به ملااسماعیل خواجویى تلمذ نمود. بعد از فارغ التحصیلى به ایران مراجعت و در کاشان توقف نمود و به برکت وجود شریفش آن شهر دارالعلم و دارالتحصیل و مجمع علما شد و جمعى از اعلام آنجا ظهور یافتند.»
فاضل نراقى ملا احمد در خزائن (۳) فرماید: «با والد ماجد علامه طود علم و تحقیق (رحمه الله علیه) در سنه هزار و دویست و پنجاه از هجرت نبویه به زیارت عتبات عالیات تشرف یافتم و چون از مشهدین مشرف نجف و کربلا برگشتیم، در مقابر قریش چند روزى مکث کردهایم، قاضى بغداد دو لغز که از نتایج طبع او بود براى والدم فرستاد و حل آن دو را از او طلب کرد آن گاه، هر دو لغز و جواب والدش را نقل کرده است».
ملامهدى نراقى ثانى
تبصره: جناب علامه مولى مهدى نراقى را فرزندى همنام او است که آن جناب نیز از اعاظم علماى امامیه بوده است، صاحب «لباب» یاد شده گوید: (حاج ملامهدى بن حاج ملامهدى بن ابىذر نراقى برادر فاضل نراقى (ملا احمد) به اسم پدرش نامیده شد زیرا که بعد از وفاتش در سنه ۱۲۰۹ ه ق متولد شده است. آن جناب عیلوم مفضال و فقیه نبیه و مجتهد جواد بذال، جامع شرایط فتوا و اجتهاد، حاوى مراتب حسن اخلاق و سداد بود. اگر از علم اصول نام برده شود او اصل اصیل است، و اگر علم فقه ذکر شود او فقیه جلیل است. او را مصنفاتى است از آن جمله: «تنقیح الاصول» در دو مجلد، و «شرح ارشاد» علامه حلى به نام «مقاصد علیه»
در سنه ۱۲۶۸ ه ق فوت کرده، و جنازه او از کاشان به قم انتقال داده شد و مقبره کنار بقعه ابن بابویه معروف به نام او است. وى از برادرش فاضل نراقى و از وحید بهبهانى و از شیخ جعفر صاحب کشف الغطا و از سیدجواد عاملى اجازه داشته است و صورت قسمتى از اجازه سیدجواد عاملى چنین است:
«وکان ممن جد فى الطلب و بذل الجهد فى هذا المطلب و فاز بسعادتى العلم و العمل و حاز منهما الخط الأوفر العالم الفاضل والفقیه الدقیق الکامل ذوالفطنه الوقاده و الفریحه النقاده، صاحب الصفات القدسیه و الاخلاق الملکوتیه جناب الأجل الاکرم الملا مهدى المکرم ابن اعلم العلماء وافضل الفضلاء وحید زمانه و فرید اوانه الملا مهدى النراقى وفقه الله للعروج الى معارج العلماء و الوصول الى اقصى مدارج العرفاء…»
و هم چنین صاحب لباب مذکور، جمعى از اولاد و احفاد علامه محقق نراقى را نام برده که همه از اکابر دین و فائز به منقبتین علم و عمل و از مراجع بزرگ بودهاند. در حاشیه روضات آمده است که وفات علامه محقق مولى مهدى نراقى اول، در شب هشتم شعبان هزار و دویست و نه هجرى قمرى بوده است (رضوان الله تعالى علیه).
مصنفات گرانقدر علامه نراقى
در حقیقت، معرف هرکس، آثار و آیات وجودى او است که هر اثر معرف دارایى مؤثر وى است. جناب مولى مهدى نراقى اول را باید از تراث علمى او دانست. متأسفانه این عالم بزرگ اسلامى به مشکلات العلوم و جامع السعادات شناخته شده، با اینکه همه مصنفاتش گرانقدر و ارزشمند و حاکى از عظمت و مجد تحقیقات علمى و فکرى او به شمار مىآید. برخى از آنها به طبع رسیده است و امید مىرود که به همت والاى دانشمندان دانشپرور، آثار قلمى دیگر آن جناب نیز در معرض استفاده اهل علم قرار گیرند.
آثار قلمى آن جناب بدین قرار است:
۱ـ معتمد الشیعه فى احکام الشریعه؛
۲ـ لوامع الاحکام فى فقه شریعه الاسلام؛ فاضل نراقى مرحوم ملا احمد در مستندالشیعه و عوائد الایام از این دو تألیف پدرش، بسیار نقل مىکند.
۳ـ التحفه الرضویه فى المسائل الدینیه؛
۴ـ التجرید فى اصول الفقه، به نقل از ریحانه مدرس در ایران چاپ گردیده است؛
۵ـ کتاب فارسى در اصول الدین به نام انیس الموحدین که چاپ گردیده؛
۶ـ انیس التاجرین که همان «انیس التجار» معروف مىباشد و به چاپ رسیده؛
۷ـ مشکلات العلوم که چاپ شده است؛
۸ـ جامع السعادات، که مکرر به چاپ رسیده
۹ـ رسالهاى در عبادات؛
۱۰ـ رسالهاى در مناسک حج که به نام «انیس الحجاج» شناخته مىشود؛
۱۱ـ رسالهاى در علم حساب؛
۱۲ـ محرق القلوب در مصائب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ.
این چند کتاب یاد شده را صاحب روضات برشمرده؛
۱۳ـ کتاب اللوامع: لوامع الاحکام فى فقه شریعه الاسلام؛
۱۴ـ انیس المجتهدین؛
۱۵ـ جامع الافکار در حکمت؛
۱۶ـ رساله فارسى در علم عقود انامل؛
۱۷ـ الشهاب الثاقب فى الرد على بعض معاصریه من العامه؛ که «شهاب ثاقب» را درباره امامت و در رد رساله فاضل بخارى نوشته است؛
۱۸ـ معراج السماء فى الهیئه؛
۱۹ـ جامعه الاصول فى اصول؛
۲۰ـ انیس الحکماء در معقول؛
۲۱ـ اللمعه، مختصر «اللمعات العرشیه فى الحکمه الالهیه» بوده که به نام «اللمعه الالهیه» و به طبع رسیده است؛
۲۲ـ اللمعات العرشیه فى الحکمه الالهیه، که «اللمعات العرشیه فى حکمه الاشراق» است؛
۲۳ـ المستقصى فى علم الهیئه؛
۲۴ـ المحصل فى علم الهیئه ایضا؛
۲۵ـ توضیح الاشکال، تحریر اصول اقلیدس؛
۲۶ـ شرح شفاء که شرح الهیات «شفاء» است؛ ۲۷ ـ الکلمات الوجیزه، که مختصر اللمعه الالهیه و با آن به چاپ رسیده است.
این چند کتاب یاد شده را از «لباب الالقاب» مرحوم آخوند ملا حبیب الله کاشانى نقل کردهایم که آنها را با بعضى از مصنفات یاد شده از روضات، به خط خلف صالحش فاضل نراقى ملا احمد نقل کرده است.
جامع الافکار همان است که مرحوم مدرس در «ریحانه» به اسم «جامع الأفکار و ناقد الانظار فى اثبات الواجب و صفاته الثبوتیه و السلبیه» نام مىبرد، و گفته که آن بزرگترین کتابى است که در این موضوع نگارش یافته است.
راقم در حدود بیست و پنج سال پیش از این، نسخهاى از «تحریر اصول اقلیدس» که در حدود نصف اول آن بود در یکى از کتابفروشىهاى تهران دیده که مکنت ابتیاع آن را نداشت. این تحریر به قلم نراقى بود ولى در خاطر ندارم که آیا تحریر علامه محقق مرحوم مولى مهدى نراقى بود، یا تحریر نجل جلیل او مرحوم فاضل ملااحمد نراقى؛ و لکن در صفحه شانزدهم مقدمه «لمعه الهیه و کلمات وجیزه» آمده است که: «کتاب توضیح الاشکال فى شرح تحریر اقلیدس الصورى فى الهندسه وقد شرحه الى المقاله السابعه بالفارسیه یقرب من سنه عشر الف بیت».
۲۸ـ المناسک المکیه فى مسائل الحج که غیر از «انیس الحجاج» مىباشد؛
۲۹ـ رساله فى صلوه الجمعه؛
۳۰ـ رساله فى الاجماع؛
۳۱ـ شرح تحریر اکرثاوذوسیوس؛
۳۲ـ جامع المواعظ؛
۳۳ـ رساله نخبه البیان فى علم المعانى و البیان.
این چند رساله را از مقدمه جامع السعادات چاپ نجف نقل کردهایم. «نخبه البیان» رسالهاى است در وجوه تشبیه و استعارت و محسنات بدیعیه که به طبع رسیده است.
تحریر اکرثاوذوسیوس
در مقدمه قره العیون (۴) و لمعه الالهیه (۵) که یک مقاله به قلم حفید محترم علامه نراقى، آقاى حسن نراقى در مقدمه دو کتاب یاد شده مکرر طبع شده است و نیز در مقدمه نخبه البیان به قلم مشارالیه، یکى از مؤلفات علامه ملامهدى نراقى اول، به نام «تحریر اکرثاوذوسیوس» آمده است. و در مقدمه معراج السعاده، چنان که نقل کردهایم، شرح «تحریر اکرثاوذوسیوس» آمده است.
تحریر اکرثاوذوسیوس معروف درسى که در حوزههاى علمیه تدریس مىشود، به قلم محقق «خواجه نصیرالدین طوسى» است، چنان که اکثر کتب ریاضى خواجه از تحریر اصول اقلیدس تا «تحریر مجسطى بطلمیوس» به صورت تحریر است، «تحریر اکرثاوذوسیوس» در ترتیب دروس ریاضى حوزهها در رتبه دوم قرار گرفته است؛ یعنى پس از «تحریر اصول اقلیدس»، «تحریر اکرثاوذوسیوس» خوانده مىشود. و این جانب در حوزه علمیه قم یک دوره کامل به تدریس آن توفیق یافت و نسخههاى متعدد از آن را تحصیل کرده و نسخهاى را با مقابله دقیق در اثناى تدریس به تصحیح کامل در تصرف دارد و یک دوره بر آن تعلیقات و حواشى دارد.
غرض این که «شرح تحریر اکرثاوذوسیوس» غیر از «تحریر اکرثاوذوسیوس» است. معناى عبارت اول این است که تحریر خواجه را بر «اکرثاوذوسیوس» شرح کرده است. و معناى عبارت دوم این است که مثل تحریر اصول اقلیدس آن را دوباره تحریر کرده است؛ یعنى تحریر دیگرى غیر از تحریر خواجه، ممکن است که هر دو کار را کرده باشد و یا این که تحریر او به منزله شرح تحریر خواجه است؛ ولى به قلم جناب ملا احمد فاضل نراقى تحریر اکرثاوذوسیوس ضبط شده است و این اصح و اضبط است که هم خود آن جناب اهل فن بود و هم این که اهل البیت أدرى بما فیه. (۶)
۳۴ـ قره العیون که به طبع رسیده است، این کتاب به عربى در حکمت متعالیه است؛
۳۵ـ حاشیه شرح مجسطى؛
۳۶ـ حواشى بر اکرثاوذوسیوس؛
۳۷ـ دیوان اشعار.
این چند رساله را از مقدمه «نخبه البیان» و «قره العیون» و «لمعه الهیه» که به قلم حفید مذکورش مرقوم شده است نقل کردهایم.
درباره عبارت «حاشیه شرح مجسطى» این سخن پیش مىآید که آیا مراد از شرح مجسطى «تحریر مجسطى» به قلم خواجه نصیرالدین طوسى است ـ که ظاهرا باید همین باشد ـ یا حاشیه بر یکى از شروح مجسطى است چون شرح عبدالعلى بیرجندى، و شرح نظام الدین نیشابورى به زبان عربى است که به صورت تعلیقات بر آن مىباشد؛ و شرح راصدین شاه جهانآباد به فارسى بر تحریر مجسطى، وغیرها
فراگیرى زبان و خط عبرى
درباب تراجم نوشتهاند که صاحب عنوان جناب نراقى اول در اصفهان زبان و خط عبرى را نیز فرا گرفت. گاهى در مشکلات العلوم بدان تفوه مىفرماید. مثلا در صفحه دویست و دوم آن فرماید: (روى انه فى غزوه من الغزوات الواقعه بین المسلمین والکفار لما تقارب الفئتان وطلع امیرالمؤمنین علیهالسلام ورآه بعض رؤساء جیش الکفار وکأنه کان من الیهود قال مخاطبا لقومه: بوزاسکفت قد جاءکم، فقال امیرالمؤمنین علیهالسلام لما سمعه: ویلک اعلاه العلم واسفله الطعام.
اقول: بوزاسکفت لغه سریانیه یعنى البطین، ولما کان له علیهالسلام عظم بطن أراد الیهودى أن یعلمه قومه ذلک حتى یحتاطوا، و مع ذلک یزرى بشأنه الأقدس، وکان یظن انه علیهالسلام لا یفهم هذه اللغه فلما سمعه وعلم ان غرضه من ذلک الإزراء بشأنه، فقال علیهالسلام ردا لتوهمه: ان عظم البطن لیس مما یذم به بل مما یمدح به لأن أعلاه هو الصدر محل العلم الذى هو قوه الروح، واسفله هو المعده محل الطعام الذى هو قوه الجسم وکل من القوتین کمال للانسان .»
این دأب علماى پیشین ما بود که زبانهاى بیگانه را یاد مىگرفتند، چه، زبان وسیلهاى براى رسیدن به معارف و حکمى است که بدان زبان نوشتهاند. مرحوم «سیدصالح خلخالى» که شاگرد ارشد حکیم الهى میرزا ابوالحسن جلوه (قدس سره) بود و شرح حال او در «المآثر والآثار» اعتماد السلطنه آمده است، (۷) در شرح مناقبت شیخ اکبر محیىالدین عربى گوید: (۸)
«کتاب طهاره الاعراق افلاطون الهى را ابو على مسکویه از زبان یونانى به عربى ترجمه نمود و سلطان الحکما محمدبن حسن نصیرالدین طوسى آن را از زبان تازى به پارسى درآورد و به اخلاق ناصرى موسوم کرد.»
استاد ما مرحوم علامه حاج میرزا ابوالحسن شعرانى زبان عبرى را در تهران در نزد عالم یهودى فرا گرفت و در زبان فرانسوى استاد بود و انگلیسى نیز مىدانست. از اینگونه شواهد از صدر اسلام تا کنون بسیار داریم. (ابن اثیر» در «اسد الغابه فى معرفه الصحابه» در شرح حال زیدبن ثابت مىگوید: (وکان زید یکتب لرسول الله صلى الله علیه و آله و سلم الوحى وغیره، وکانت ترد على رسول الله کتب بالسریانیه فأمر زیدا فتعلمها؛ (۹)
یعنى: زید کاتب رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم بود و وحى و غیر وحى را مىنوشت، و نامههایى به سریانى براى رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم مىآمد، رسول الله او را امر فرمود که سریانى را یاد بگیرد».
علامه نراقى عالمى ذو الفنون
به وزان مؤلفات و مصنفات علامه نراقى اول، باید از چندین بعد در شخصیت اعلاى علمى و عملى آن جناب سخن به میان آورد. عالمى ذوالفنون که در فن ریاضى پس از خواجه نصیرالدین طوسى، «اکرثاوذوسیوس» و «اصول اقلیدس» را دوباره تحریر کند، و بر تحریر مجسطى خواجه به قلم محقق طوسى، حواشى داشته باشد و چندین کتاب و رساله علوم ریاضى تصنیف کرده باشد، اهمیتى به سزا دارد. در مقام کمال انسانى به حدى باشد که مثل سید بحرالعلوم با او چنان خطاب آتى الذکر داشته باشد، خیلى مقام است. مرحوم استاد ما علامه حاج سید محمدحسین طباطبایى، مرحوم سید بحرالعلوم و ابن فهد صاحب «عده الداعى» و سید بن طاوس صاحب اقبال را از کمل مىدانست و مىفرمود اینها کامل بودند.
علامه نراقى یکى از تألیفاتش را براى سیدمهدى طباطبایى بحرالعلوم به نجف ارسال مىدارد و او را چنین خطاب مىکند:
الاقل لسکان ذاک الحمى
هنیئا لکم فى الجنان الخلود
افیضوا علینا من الماء فیضا
فنحن عطاش وانتم ورود
مرحوم سید بحرالعلوم در جواب مىگوید:
الاقل لمولى یرى من بعید
جمال الحبیب بعین الشهود
لک الفضل من غائب شاهد
على شاهد غائب بالصدود
فنحن على الماء نشکو الظلماء
وانتم على بعدکم بالورود
علامه نراقى گوید:
اى رسول ما به ساکنان آن «حمى» یعنى حرم مرتضوى بگو: خلود در بهشت گواراتان باد، به ما آبى افاضه کنید که ما تشنه و شما سیرابید. این ناظر به آیه پنجاهم سوره أعراف است .»
سید بحرالعلوم در پاسخ گوید:
«اى رسول ما به آقایى که از دور جمال دوست را به چشم شهود مىبیند بگو: تو را که غایب حاضرى، بر این حاضر غایب فضل و برترى است؛ زیرا ما در کنار آب از تشنگى مىنالیم و شما با این که دورید وارد در آبید.
سدود اعراض نمودن و رو برگردانیدن است. مرحوم سید، علامه نراقى را به سبب حضور و توجه و مراقبت، غایب شاهد مىخواند؛ و خود را به سبب اعراض و عدم حضور، شاهد غایب.»
ذکر برخى از افادات علامه نراقى
راقم، شایسته مىبیند که برخى از افادات جناب علامه محقق نراقى را که نفع آن مهم و گسترده مىباشد، عنوان کند و در آن باره بیانى به اختصار ذکر نماید به این امید که نفوس مستعده را دراعتلاى به فهم خطاب محمدى صلى الله علیه و آله و سلم معدى تام و ممدى به کمال بوده باشد؛ والله ولى التوفیق.
الف ـ در بعضى از اشعارش به صورت ساقى نامه فرموده است:
بیا ساقیا من بقربان تو
فداى تو و عهد و پیمان تو
مئى ده که افزایدم عقل و جان
فتد در دلم عکس روحانیان
شنیدم ز قول حکیم مهین
فلاطون مه ملک یونان زمین
که مى بهجت افزاوانده فزاست
همه دردها را شفا و دواست
نه زان مى که شرع رسول انام
شمرده خبیث و نموده حرام
از آن مى که پروردگار غفور
نموده است نامش شراب طهور
بیا ساقى اى مشفق چاره ساز
بده یک قدح زان مى غم گداز
در این ابیات به کریمه «وسقیهم ربهم شرابا طهورا» (۱۰) نظر دارد. در تفسیر آن کلامى معجز نظام از سلاله نبوت صادق آل محمد ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ مروى است که مسحهاى از علم الهى و قبسى از نور مشکوه رسالت و نفحهاى از شمیم ریاض امامت است؛ آن را امین الاسلام طبرسى در تفسیر شریف «مجمع البیان» در بیان کریمه یاد شده بدین صورت روایت کرده است:
«أى یطهرهم عن کل شىء سوى الله اذ لا طاهر من تدنس بشىء من الأکوان الا الله، رووه عن جعفر بن محمد علیهالسلام».
من در امت خاتم از عرب و عجم، کلامى بدین پایه که از صادق آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم در غایت قصواى طهارت روایت شده است، از هیچ عارفى نه دیدهام و نه شنیدهام.
آن کس که ز کوى آشنایى است
داند که متاع ماکجایى است
حدیث به شکل مفرد أعنى «روى» روایت نشده است بلکه به صیغت جمع یعنى «رووه» مروى است، پس خیلى ریشهدار است که جمعى آن را روایت کردهاند.
در این کریمه «رب ابرار»، ساقى ابرار است و در این رب و اضافه آن به «هم» هم مطالبى است که نهفته معنى نازک بسى است در خط یار.
«طهور» صیغت مبالغت است، طاهر پاک است و طهور پاک کننده آب مضاف ممکن است که طاهر باشد اما مسلما طهور نیست، اما مطلق آن هم طاهر است و هم طهور. ابرار شرابى که از دست ساقیشان مىنوشند علاوه بر این که پاک است پاک کننده هم هست.
این شراب، ابرار را از چه چیز تطهیر مىکند؟ امام فرمود: از هر چه که جز خدا است؛ زیرا که طاهر از دنس اکوان جز خدا نیست. دنس چرک است و اکوان موجودات و مراد از دنس نقص امکان است که خداوند از نواقص ممکنات طاهر است؛ زیرا که صمد حق است. این شراب انسان را از ماسوى الله شستشو مىدهد.
تجرد نفس ناطقه
ب ـ در ابتداى جامع السعادت چند دلیل بر تجرد نفس ناطقه آورده است. نتیجه تمام ادله تجرد نفس ناطقه اعم از تجرد برزخى خیالى، و تجرد عقلى، و فوق تجرد عقلى آن، این است که نفس بعد از مفارقت از این نشأه باقى است؛ یعنى انسان «من حیث هو انسان» فناپذیر نیست .
تقدیم این امر مهم یعنى اثبات تجرد نفس، در کتب اخلاق مطلبى لازم و واجب است؛ زیرا بحث از اخلاق که دستورالعمل تکامل نفس و تصاعد او به سوى سعادت ابدى وى است، مبتنى بر معرفت نفس است. حکیم الهى ناموراسلامى ابن مسکویه در «طهاره الأعراق» همین شیوه پسندیده را به کار برده است بلکه کتاب اخلاق مطلقا متفرع بر این اصل است، آن کتاب اخلاق ارسطو نیز جز این نیست.
نگارنده تا کنون بیش از هفتاد دلیل عقلى در تجرد نفس ناطقه انسانى به اطلاق، از اعاظم حکماى الهى تحصیل کرده است چنان که ادله نقلى بسیار هم گردآورده است و همه را در یک رساله تدوین نموده است که امید است تنظیم گردد و به محضر طالبان حقیقت تقدیم شود.
اهتمام ما بدین امر از این جهت است که هیچ موضوعى در علوم عقلیه و حکمت متعالیه به پایه اهمیت آن نمىرسد. و در حقیقت این مطلب اجل مطالب عقلى و اساس دیندارى است و از قدیم الدهر سلسله جلیله حکماى الهى که به منزله مدارک باطنه قوه عاقله انسان کبیر شرع و دیناند، در آن زمینه بحث کردهاند و رسالهاى جداگانه نوشتهاند و معرفت نفس را مرقاه معرفت رب شناختهاند، و شناسایى آن را باب شناسایى کلیه معارف دانستند و جمیع ما فى الکون را مظاهر صفات نفس یافتند و سرانجام معرفت نفس را عین معرفت رب. بدین نظر تحقیق و تدقیق امر نفس فوق بحث در مجرد بودن آن است و همان است که در حکمت متعالیه چون فتوحات مکیه و اسفار عنوان شده است که:
«من عرف النفس انها الجوهر العاقل المتوهم المتخیل الحساس المتحرک الشام الذائق اللامس النامى، أمکنه أن یرتقى الى معرفه ان لا مؤثر فى الوجود الا الله.» (۱۱)
نظر حکما درباره تجرد نفس ناطقه
حکماى هند در کلیله و دمنه به اشاره و رمز درباره نفس ناطقه بابى به نام باب حمامه مطوقه نوشتهاند.
«ارسطو» رساله نفس دارد و بابا افضل کاشى که از اجله علماى اسلام و از افاخم حکما و عرفا است آن را به پارسى ترجمه کرده است.
«ابونصر فارابى» معلم ثانى رسالهاى دارد در حقیقت روح و اثبات تجرد او و بیان آن که روح بدون ماده بدن جوهرى مستقل و قادر بر هرگونه ادراک و لذت در عالم ابدیت و جهان ما فوق طبیعت دارد.
فیلسوف عرب «ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندى» در نفس رسالهاى نوشته است.
«شیخ رئیس» علاوه بر این که در نجات و اشارات و شفا به طور تفصیل درباره نفس ناطقه مستوفى بحث کرده است، چندین رساله مستقل در معرفت نفس و تجرد و بقاى آن نوشته است.
حکیم فاضل «ابوالحسن سعدبن هبهالله بن کمونه» رسالهاى در ابدیت نفس تصنیف کرده است .
«فخر رازى» کتابى در تجرد و بقاى نفس به نام «المطالب العالیه» دارد که شیخ بهایى در شرح حدیث چهلم کتاب اربعین خود آن را نام مىبرد و مىستاید که: «قد تضمن کتاب المطالب العالیه منها ما لا یوجد فى غیره».
شیخ اکبر «محیى الدین عربى» فتوحات مکیه و فصوص الحکم را در معرفت نفس و اطوار و نشئات وجودى و شهودى که نوشته است که باید گفت: «کل الصید فى جوف الفرأ».
«خواجه نصیرالدین طوسى» رسالهاى به نام «بقاء النفس بعد فناء الجسد» تألیف کرده است .
«صدرالمتألهین» در قسم چهارم «اسفار» به طور مبسوط و مفصل و مستدل در نفس و بقا و شئون و معاد او بحث کرده است.
شیخ فاضل «رضى على بن یونس عاملى» رسالهاى در این موضوع به نام «الباب المفتوح الى ما قیل فى النفس والروح» نوشته است که تمام آن در سماء و عالم بحار نقل شده است.
آقا «على مدرس زنوزى» صاحب «بداى الحکم» رسالهاى در بیان «ان النفس کل القوى» نوشته است که در حاشیه شرح هدایه آخوند چاپ شده است.
«طنطاوى جوهرى» صاحب تفسیر کتابى در تجرد روح انسان و بقاى آن بعد از خرابى بدن به نام «الارواح» نوشته است.
از اینگونه کتابها و رسائل که از قدیم تا کنون در معرفت نفس و باقى آن نوشتهاند، بسیار است. این تأکید و تشدید رجال الهى در این باب براى این است که شبهات متوغلین در ماده را رفع کنند و عقول مردم را به سوى کمالشان که لقاءالله است سوق دهند.
مردم طبیعى مادى، موت را مساوق نابود شدن مىپندارند و گویند هر کس مرد بطلان صرف مىگردد و هر چه کرد، پاداش و کیفر اخروى ندارد؛ زیرا کسى باقى نیست تا ثواب یابد یا عذاب بیند و حال که چنین است ارسال رسل و انزال کتب مفهومى ندارد و به انکار بقاى انسان اعراض از اصول و فروع دین مىکنند.
اما بزرگان علوم و معارف آن همه ادله عقلیه بر تجرد نفس ناطقه و بقاى آن بعد از ویرانى بدن اقامه کردهاند که انسان با مردن بدن و متلاشى شدن آن معدوم نمىشود بلکه باقى و زنده است جز این که به یک معنى از سرایى به سراى دیگر انتقال مىیابد و آن چه کرده است با خود مىبرد و هر کس به سوى عمل خود مىرود؛ بلکه عین عمل خود است که علم و عمل انسان سازند و در«یوم تبلى السرائر» باطنش عین ظاهر مىگردد.
ان العمل نفس الجزاء
ج ـ یکى از مسائل نفیس در معرفت نفس این است که عمل نفس جزا است و علامه محقق نراقى (قدس سره) یکى از مباحث کتاب شریف جامع السعاده را این مطلب مهم با همین عنوان قرار داده است که «ان العمل نفس الجزاء».
علم و عمل عرض نیستند بلکه جوهر و انسان سازاند. انسان به علم و عمل سازنده خویش است و کارى مهمتر از این سازندگى ندارد. علم سازنده روح، و عمل سازنده بدن است؛ و همواره درهمه عوالم، بدن آن عالم مرتبه نازله نفس است. و بدنهاى دنیوى و أخروى در طول یکدیگرند و تفاوت به نقص و کمال است.
جزا نفس علم و عمل بودن است، چه، جزا در طول علم و عمل است و ملکات نفس مواد صور برزخىاند . یعنى هر عمل صورتى دارد که در عالم برزخ آن عمل بر آن صورت بر عاملش ظاهر مىشود که صورت انسان در آخرت نتیجه و غایت فعل او در دنیا است. و هم نشینهاى او از زشت و زیبا، همگى غایات افعال و صور اعمال و آثار و ملکات او است که در صقع ذات او پدید مىآیند و بر او ظاهر مىشوند که در نتیجه انسان در این نشأه نوع و در تحت آن افراد، و در نشأه آخرت جنس و در تحت آن انواع است. و از این امر تعبیر به تجسم اعمال، یا تعبیر به تجسد اعمال، و یا تعبیر به تجسم اعراض، و امثال اینگونه تعبیرات کردهاند و مقصود تحقق و تقرر نتیجه اعمال در صقع جوهر نفس است.
به همین قدر اکتفا مىکنیم و سخن را بدین کریمه خاتمه مىدهیم:
«دعویهم فیها سبحانک اللهم وتحیتهم فیها سلام و آخر دعویهم أن الحمد لله رب العالمین .»
پىنوشتها:
۱) الذریعه، ج ۱۳ ، ص . ۳۵۰
۲) روضات، ص . ۶۴۷
۳) خزائن، ص . ۲۴۳
۴) قره العیون، ص . ۴۳
۵) لمعه الهیه، ص . ۴۳
۶) قره العیون، ص ۱۲ مقدمه.
۷) المآثر والآثار، ص . ۱۸۶
۸) شرح مناقبت محیى الدین عربى، ص ۶۷ (چاپ سنگى)
۹) اسد الغابه فى معرفه الصحابه، ج۲، ص . ۲۷۸
۱۰) الانسان (۷۶)، آیه . ۲۲
۱۱) اسفار، ج۴، ص .۵۴